سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 9

مقدمه: پروردگار هر گیاه را به خواصی آغشته نمود. دانه هایی را در عمق کمی از زمین کاشت

ابرهایی که چون نقاشی، طراحی و سایه زده شده بودند؛ را بر اقیانوس آبی آسمان گستراند

باد را با صدای هوهو خود، فرستاد تا که تکه ابر های کوچک و بزرگ را به یک دیگر پیوند زند؛ صدایی مهیب و دلخراش بوجود

تا حاصل این کار که باران است را بر آدمیان و آن دانه های نهفته در زیر زمین نازل کند.

او گیاهان دست نشانده? خود را پس از گذشت اندک زمانی؛ مشاهده نمود…
فرشته ای را سوالی آمد:” پروردگارم! این گیاهان را آفریدی؛ تا که زمین را با فرش های رنگی زینت دهی و بپوشانی

خدایم این گونه پاسخ داد:” صبر را پیشه ات کن و به کار انسان هایم در زمین بنگر

فرشته کاری جز اطاع

مدت ها گذشت، تا که در سومین سیاره? منظومه? شمسی این گونه مشاهده شد

اواسط فصل بهار بود؛ که طبق تقویم آدمیان، اردیبهشت ماه محسوب می شد.

فرشته می گوید:” مادری را دیدم

در حیاط خانه اش؛ مشغول جمع کردن گیاهانی، با چندین دست به رنگ سبز و انگشتانی به رنگ زرد

او پس از جمع آوری گیاهان به

هر گیاهک را، از خاک پاکیزه بنمود و آن را به شکل جوشانده ای، در فنجانی ریخت

آن فنجان را؛ نزد دخترک در اتاق برد، به او داد و بگفت: این را از من بگیر و میل ک

باز خود را نزد پروردگارم یافتم

تمام آن کارهای بانو را، برایش بازگو کردم و حکمت خواستم:”یارب!! نام این گیاهک چیست

برای چه آن بانو؛ فنجان را به دختر داد، تا نوش جان کند؟!. “

پروردگار حکمت را فرمود:” گیاهی است، که آن را بابونه نام نهادند. “

خواصش به این شرح است:”


 نوشته شده توسط حمید محمدی در سه شنبه 98/8/14 و ساعت 11:6 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2      
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 5054
جستجو در صفحه

خبر نامه