حمید هستم متولد 1371 وبلاگ شخصی
هیچ شکنجه ای برای یک لحظه تحمل ناپذیر نیست …
اگر فقط اقتدار لحظه می بود و بس …
اگر فقط ” همین حالا ” !
چه رازها که در دل خاک مدفون نمی شد .
اگر فقط ” همین حالا ” بود و نه بعد ، هیچ کس جلاد دیگری نبود …
این گذشته است که شب می خزد زیر پتویت . پُشت می کنی می بینی روبروی توست .
سر در متکا فرو می کنی می بینی میان متکایت است ، مثل سایه است و از آن بدتر ، سایه ،
نور که نباشد ، دیگر نیست .
اما ” گذشته ” در خاموشی و ظلمت نیز با توست …
خلاصه : رمان ردیف کلاغ ها
برخی از جرایم هرگز فراموش نمی شوند …
حنا در زندگی اش به خطر نمی زند ، آپارتمانش را با وسواس در یک منطقه ی مطمئن و امن
با همسایگانی خوب انتخاب میکند ، جایی که بتواند یک زندگی آرام و کم حاشیه داشته باشد .
اما گاهی این خطر است که به دنبالت می دود و یک اشتباه کافیست ! تنها یک اشتباه …
وقتی که درب خانه را به روی عاشقی پنهانی باز می کند .
مردی که تا به حال ملاقات نکرده را میبیندکه از اوتقاضای ازدواج میکند ، عمادی که هرگز پاسخ رد را نمی پذیرد
و حنا را به سوی جهنم می کشاند.پرده هایی که از رازها می افتد و زوایای تاریکی که روشن می شود و
حنایی که کابوسش تازه آغاز می شود !