حمید هستم متولد 1371 وبلاگ شخصی
مقدمه: پروردگار هر گیاه را به خواصی آغشته نمود. دانه هایی را در عمق کمی از زمین کاشت
ابرهایی که چون نقاشی، طراحی و سایه زده شده بودند؛ را بر اقیانوس آبی آسمان گستراند
باد را با صدای هوهو خود، فرستاد تا که تکه ابر های کوچک و بزرگ را به یک دیگر پیوند زند؛ صدایی مهیب و دلخراش بوجود
تا حاصل این کار که باران است را بر آدمیان و آن دانه های نهفته در زیر زمین نازل کند.
او گیاهان دست نشانده? خود را پس از گذشت اندک زمانی؛ مشاهده نمود…
فرشته ای را سوالی آمد:” پروردگارم! این گیاهان را آفریدی؛ تا که زمین را با فرش های رنگی زینت دهی و بپوشانی
خدایم این گونه پاسخ داد:” صبر را پیشه ات کن و به کار انسان هایم در زمین بنگر
فرشته کاری جز اطاع
مدت ها گذشت، تا که در سومین سیاره? منظومه? شمسی این گونه مشاهده شد
اواسط فصل بهار بود؛ که طبق تقویم آدمیان، اردیبهشت ماه محسوب می شد.
فرشته می گوید:” مادری را دیدم
در حیاط خانه اش؛ مشغول جمع کردن گیاهانی، با چندین دست به رنگ سبز و انگشتانی به رنگ زرد
او پس از جمع آوری گیاهان به
هر گیاهک را، از خاک پاکیزه بنمود و آن را به شکل جوشانده ای، در فنجانی ریخت
آن فنجان را؛ نزد دخترک در اتاق برد، به او داد و بگفت: این را از من بگیر و میل ک
باز خود را نزد پروردگارم یافتم
تمام آن کارهای بانو را، برایش بازگو کردم و حکمت خواستم:”یارب!! نام این گیاهک چیست
برای چه آن بانو؛ فنجان را به دختر داد، تا نوش جان کند؟!. “
پروردگار حکمت را فرمود:” گیاهی است، که آن را بابونه نام نهادند. “
خواصش به این شرح است:”